۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه






پروانه امير افشاري ( حميرا )
چاپ شده در هفته نامه اطلاعات بانوان، شماره 440، آبان 1344 - در اتاق ساده و آراسته ای نشسته ام. همه درباره حمیرا صحبت می کنند. درباره خانم جوانی که گفته می شود بعد از قمر خواننده فقید ایران، نظیر او دیده نشده است. چشمانم بی اختیار، به چهره و اندام حمیرا دوخته شده است. گیسوان صاف و سیاهش به روی شانه هایش ریخته است. بر چهره سفید و شادابش، مژگان بلند و برگشته ای سایه انداخته است. دو چشم درشت و سیاه، صورتش را روشن کرده و جلوه با شکوهی به زیبایی او داده است. لباس سورمه سنگ دوزی شده، به تن دارد. روی هم رفته، زنی زیبا و متین است. می خواهم سر صحبت را با حمیرا بگشایم، اما اشتیاق صدای او، قفل سکوت بر دهانم زده است. مثل اینکه نشانه اشتیاق وصف ناپذیری را در چهره ام خواند که با اشاره سر، آمادگی خود را برای خواندن ابراز داشت.
به دنبال اشاره او، تجویدی هنرمند گرانمایه، ویلن را به دست گرفت و آنرا به صدا در آورد. نوای ویلن، در دستگاه سه گاه، شور به دلم می ریخت و سکوت خلسه آور را سنگین تر می کرد. وقتی نوای ویلن ملایمتر شد، او دهان گشود و آوازش را سر داد، آوازی که دل را از شور و هیجان می لرزاند و نفس را در سینه حبس می کرد. حمیرا این شعر رهی را خواند:
آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست
مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را
پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست
صدایش که به لطافت باد بهار و خوش آهنگی نغمه آبشار بود، لحظه به لحظه بیشتر اوج می گرفت و به دلها تب و تاب می افکند. از فرط شوق، تحت تاثیر این آوای دلنشین و هیجان انگیز، قطره های درشت اشک بر گونه های ملتهبم شیار می کشید. وقتی او لب فرو بست، هنوز صدای رسا و نوازشگرش در گوشم طنین انداز بود. مثل این بود که به سر زمین رویاها گام نهاده ام و جز آوایی سحر آمیز و گوش نواز چیزی نمی شنوم.
خانواده متعصب: اشک هایم را زدودم و خود را جمع و جور کردم و پای صحبت حمیرا نشستم. حمیرا میر افشار 22 سال دارد. در تهران چشم به زندگی گشوده و دیپلم ادبی خود را از انستیتو مریم (مدرسه فرانسوی ها) گرفته است. شش سال است ازدواج کرده و صاحب یک دختر 5 ساله به نام هنگامه شده است. در خانواده حمیرا صدای خوب زیاد وجود دارد. مادرش صدای خیلی خوبی دارد و خواهرانش نیز، از این هنر بی نصیب نمانده اند. وقتی حمیرا چهار، پنج ساله بود، به زیبایی و ملاحت صدای خود پی برد و چند بار در برنامه های مدرسه، ترانه هایی خواند. دلش می خواست صدایش را تعلیم بدهد و نگذارد هنری که در وجود او به ودیعه گذاشته شده است، هرز و هدر برود. اما پدر سختگیر و متعصب او، چون محیط هنری را مساعد نمی دید، با برآورده شدن خواست او، روی موافق نشان نداد. سال ها گذشت، حمیرا با جوانی که به واسطه داشتن فقط یک سال اختلاف سنی، از هر جهت با او توافق اخلاقی و تفاهم فکری داشت، پیوند زناشویی بست، اما باز هم از گرفتن تعلیم صدا و فعالیت های هنری خوداری کرد، تا اینکه دست سرنوشت او را سر راه تجویدی آهنگساز و نوازنده معروف، قرار داد... و حالا، ببینیم که این هنرمند گرانمایه درباره حمیرا چه می گوید؟
صدای بی نظیر: آقای تجویدی که با گشاده رویی ما را به خانه خود پذیرفته و وسیله آشنایی با خانم حمیرا را فراهم آورده است، گفت: من، 4 سال پیش، روی رفت و آمد خانوادگی که برقرار بود با حمیرا و صدایش آشنا شدم. از صدایش آزمایش کردم و به عظمت و زیبایی آن پی بردم. تصمیم گرفتم حمیرا را تحت تعلیم قرار دهم، اما خانواده اش مانع از این کار شدند. دو سال گذشت. در این دو سال هر وقت به یاد صدای دلپذیر او می افتادم، متاثر می شدم. فکر می کردم که چرا چنین ثروت هنری سرشاری باید دست نخورده و راکد باقی بماند. دو سال پیش، حمیرا و شوهرش به سراغ من آمدند و خواستند که تعلیم صدای او را به عهده بگیرم. او با موسیقی کمی آشنا بود و به نواختن پیانو شوق داشت و به تدریج، زیر نظر من، نت خوانی را آموخت و تمام دستگاه ها را یاد گرفت.
آقای تجویدی مکثی کوتاه کرد و بعد چنین ادامه داد: به نظر من و به نظر صاحب نظران، صدای او بی نظیر است و در میان خوانندگان فعلی رقیبی ندارد. اوج صدای او سه پرده از تمام خوانندگان زن ایرانی بلندتر و نظیر جوانی خانم روح انگیز است. تحریر صدای حمیرا را باید با قمر الملوک و روح انگیز مقایسه کرد. صدای بم او، شگفت انگیز است. او دارای بم ترین صدا در میان خوانندگان ایران است و من هر وقت صدای بم او را می شنوم با مقایسه با اوج صدای او متحیر می شوم.
اولین آهنگ: پرسیدم: اولین آهنگی که خانم حمیرا در رادیو ایران اجرا کرده است، چیست؟ آقای تجویدی گفت: او تاکنون یک آهنگ در رادیو اجرا کرده که صبرم عطا کن است این آهنگ را من شش ماه پیش ساختم و حمیرا با استعداد سرشاری که در یادگیری دارد خیلی زود آنرا یاد گرفت و برای اجرایش آماده شد. البته چون او نت می داند و به اصطلاح پایه کارش محکم است، خیلی زود آهنگ ها را فرا می گیرد. من همیشه آرزو داشتم با خواننده ای در تماس باشم که با وسعت صدایش بتواند آهنگ های مرا نشان بدهد. پیش از اجرای این ترانه در برنامه شما و رادیو، از حمیرا در رادیو آزمایش صدا به عمل آمد و اعضای شورای موسیقی متفق القول اذعان کردند که تاکنون چنین صدایی نبوده است. آهنگی که حمیرا در رادیو اجرا کرد، حالت مناجات دارد و این آهنگ، با وجود اینکه اولین آهنگ حمیرا بود خیلی خوب گرفت و حالا، در همه جا از آن گفتگو می شود. شعر این ترانه را بیژن ترقی شاعر با ذوق سروده است.
همکاری تازه: خوشبختانه، آقای بیژن ترقی نیز در آنجا حضور داشت و فرصتی بدست من داد که با او نیز در صحبت را بگشایم. او می گفت: من 12 سال است که در رادیو به کار ساختن تصنیف مشغول هستم. در این مدت، برای اغلب آهنگسازان و خوانندگان رادیو شعر ساخته ام. می زده اولین شعر من بود که با صدای مرضیه در رادیو اجرا شد. یک سال بود که با رادیو همکاری نداشتم و تقریبا حاضر به ادامه همکاری هم نبودم. آقای تجویدی که در خارج از محیط رادیو نیز با من دوستی دارد، یک روز گفت که قطعه ای ساخته است و مقدمه آنرا نیز برایم نواخت. آهنگ تازه او حالات مناجات را داشت. از آهنگ او لذت بردم و تصمیم گرفتم شعری روی آهنگ بگذارم که بازگوی زبان نهفته آهنگ باشد. در همان جلسه و یک جلسه دیگر، شعر را تمام کردم شعر صبرم عطا کن....
آقای ترقی ادامه داد: این آهنگ و شعر هماهنگی و تناسب دلپذیری داشتند و چون از ساختن هر دو احساس لذت می کردم، علاقه مند شدم که بدانم تجویدی چه کسی را برای اجرای این ترانه در نظر گرفته است. او گفت که یک خواننده تازه برای اجرای این ترانه در نظر گرفته است. از گفته او در شگفت شدم، اما روزی که خانم حمیرا این ترانه را در رادیو ضبط می کرد، من که در آن هنگام در گوشه اتاق قدم می زدم، تمام بدنم از فرط شوق و هیجان می لرزید. وقتی صدایش اوج گرفت، باور نمی کردم، آنچه می شنوم حقیقت دارد. آن شب، تحت تاثیر این صدای سحر آمیز تا صبح خواب به چشمانم راه نیافت و بعد از یک سال، همراه با صدای او، دوباره به رادیو بازگشتم! و حالا راضی هستم که بدین ترتیب، با روحیه تازه تر به محیطی که دوست دارم گام گذاشته ام.
خوداری از چاپ عکس: دوباره، روی خود را به خانم حمیرا گرداندم و گفتم: تصمیم ندارید، بر فعالیت هنری خود بیفزایید؟ با لحنی آمیخته با تاسف گفت: محیط هنری ما، آن طور که دلم می خواهد مناسب نیست و افراد به حق مانع از این هستند که من فعالیت های هنری را پیشه کنم. البته من علاقه فراوانی دارم که کارم را دنبال کنم، اما عده ای از افراد خانواده ام از روی تعصب وعده ای با توجه به محیط هنری ما، از این کار بازم می دارند. به همین جهت، حتی راضی نیستم که عکسی از من چاپ بشود تا مردم چهره مرا بشناسند.
تجویدی: رشته سخن را بدست گرفت و گفت: من در میان طبقات محترم مملکت افراد فراوانی را سراغ دارم که صدای دلپذیری دارند و امیدوارم که بتوانیم راه تازه ای را باز کنیم که خانواده ها با طیب خاطر به فعالیت هنری دختران با استعداد خود رضایت بدهند. فعلا، خانم حمیرا برای یک سفر دو ماهه رهسپار آلمان است. سعی ما بر این است پیش از پرداختن او به سفر، آهنگ های متعددی را که با حمیرا تمرین کرده ایم، ضبط کنیم و از رادیو به گوش دوستداران موسیقی برسانیم.
آقای تجویدی، معاون شورای موسیقی رادیو ایران، با قاطعیت بیشتری گفت: بعد از اعلام تساوی حقوق زن و مرد، غرور تازه ای در خانم ها ایجاد شده است و ما می کوشیم در سایه این غرور، محیطی ایجاد کنیم که فعالیت های هنری از رامشگری جدا بشود و امید های تازه ای برای خانواده ها ایجاد کند. خانم حمیرا دوباره لب به سخن گشود و گفت: البته من میل ندارم که خواننده مجلسی باشم. در مهمانی های خانوادگی نیز نمی خوانم و فقط گاهی برای شوهر و فرزندانم پیانو می نوازم. وقتی برخاستم که از حمیرا خداحافظی کنم، آقای تجویدی افزود: هنوز آواز او ضبط نشده است، وقتی آواز او ضبط و پخش شد، همه درخواهند یافت که صدای او نمونه کامل آواز ایرانی است، یک آواز تعلیم یافته و گرم و گیرا و کم نظیر با همه خصوصیات لازم...
صبرم عطا کن
خدایا تو خود این وجود مرا
سراسر همه تار و پود مرا
به عشق و به مستی سرشتی اگر
یا غم عشق او از سرم بدر کن
یا که صبرم عطا کن
یا نصیبم نما بینمش یک نظر
یا که دردم دوا کن
چرا به نگاهش، به چشم سیاهش
تو این همه مستی دادی
تو هستی ما را از آن همه مستی
به باده پرستی دادی
حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن
دردم دوا کن
چرا به جای وفا و محبت
به او رخ زیبا دادی
به او سر زلف شکسته
برای شکست دل ما دادی
عمری در این سودا به سر بردم خدایا
دور از لبش، چون غنچه خون خوردم خدایا
حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن
دردم دوا کن

هیچ نظری موجود نیست: