۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه


گفتگوی نواهای ایرانی با بانوی آوازخوان برنامه ی گلها


ناهید دایی جواد (ناهید): از شور و اشتیاق جوان ها لذّت می برم




اشاره: ناهید دایی جواد (ناهید)، اگر برای جوان ترها نام چندان شناخته شده ای در عرصه ی موسیقی نباشد، برای پدر و مادرها یک اسم آشنا و یادآور ترانه های ماندگاری همچون «غروب کوهستان»، «اشکم دونه دونه...» و «دو سه روزه که چشمام به دره» می باشد. پدران و مادران ما جوان ها سال ها با این ترانه ها زندگی کرده اند و خاطرات شیرین آن زمان ها را از همین ترانه های به یادماندنی دارند. در سفری که مدّتی قبل به شهر زیبای اصفهان داشتم، فرصتی دست داد تا دقایقی را به هم صحبتی با خانم ناهید بپردازم و از این گفتگوی صمیمانه، لذّت ببرم. ماحصل آن دیدار، گفت و شنودی است که در آموزشگاه محل تدریس او انجام شد.

***


1. خانم دایی جواد! از آن دوره هایی بگویید که شوق خواندن در شما به وجود آمد.
- خواهش می کنم. من در خانواده ی هنرپروری رشد کردم. پدرم با بزرگان موسیقی معاشرت داشت. تاج، سلطانی، کسایی، شهناز و ...، اینها نام های کوچکی نبودند. خب، من هم خود به خود تحت تأثیر قرار می گرفتم و از همان اوان کودکی، علاقه به موسیقی در من به وجود آمد. من عاشق آهنگ هایی بودم که با صدای دلکش و همایون پور اجرا شده بودند. من هم آنها را می شنیدم و تقلید می کردم.

2. پس همین مسأله باعث شد که سراغ آواز بروید.
- خب، این قضیه در ذات من بود. پدرم وقتی می دید من در همان دوران نوجوانی هم به نسبت خوب تحریر می زنم، می گفت که این دختر، آوازخوان خوبی می شود و به من کمک می کرد. من هم به صفحه و کارهایی که از رادیوی آن زمان پخش می شد، گوش می دادم و به عینه تقلید می کردم.

3. چه شد که به طور رسمی کارتان را شروع کردید؟
- وقتی وارد دانشگاه شدم، می دیدم همه ی مسیرها، از راه تقلید صرف از این و آن می گذرد. من می خواستم خودم باشم. آن چه که از دوران کودکی در مورد تحریر زدن گفتم، در این زمان خودش را نشان داد و با توصیه ی بزرگ ترها و پیشکسوتان، از تحریرهای کوتاه در کارهایم استفاده می کردم. تحریرهای دلکش را دوست داشتم. این گونه حس می کردم که ترانه ها دلنشین تر و متفاوت تر می شوند.

4. آغاز همکاری تان با گروه ها از چه زمانی بود؟
- آقای عباس فاروقی در همان دوران که به دانشکده می رفتم، اجراهایی را به سرپرستی جهان بخش پازوکی که همکلاس مان بود، انجام می دادند و به روی صحنه می بردند. خلاصه گروهی ساختیم و مشغول کار شدیم. به خصوص آهنگ به یاد ماندنی "بردی از یادم" را هیچ گاه از یاد نمی برم که با همین گروه، آن را خواندم. گاهی دانشجویان علاقه مند به کار آهنگسازی هم کارهایی را ارایه می دادند که خوب هایش را اجرا می کردیم.

5. و به یقین کنسرت ها هم آرام آرام جایگاه خود را پیدا کردند.
- درست است. یادم نمی رود که بعد از مدّت کوتاهی، از محل درآمد تنها یک شب اجرا برای گروه، یک دستگاه پیانو توانستیم تهیه کنیم.

6. و بعد...؟
- بعد از یکی از کنسرت ها، مرحوم ساغری که از نوازندگان به نام سنتور و از آهنگسازان به نام اصفهان بودند، پیشنهاد ضبط آزمایشی یکی از آثارش را داد. برای ضبط به رادیو اصفهان رفتیم که تنها یک استودیو داشت. نام ترانه را درّه ی خاموش گذاشته بود و یک بار آن را برای من زمزمه کرد تا آن را بیاموزم و بعد هم ضبط آزمایشی آن انجام شد. یادم هست که اورتور (مقدّمه) مفصلی داشت با آواز کم. امّا خانواده ام اجازه ی پخش ندادند!

7. امّا این مسأله که با تشویق های پدرتان در زمان کودکی تان در تضاد بوده است!
- خب خانواده ی مادرم خیلی مذهبی و متعصّب بودند. پدرم هم با وجود علاقه اش، پافشاری چندانی نمی توانست بکند. "جواد دایی جواد" که دایی بنده بودند و همکلاسی مرحوم دکتر عمومی، یک روز خانواده را جمع کرد و با توجیه این قضیه که ناهید، باید از استعداد خدادادی اش استفاده کند، آنها را قانع کرد که مانع کارم نشوند.

8. بالاخره کار با همه ی این کش و قوس ها پخش شد یا خیر؟
- نوروز سال 41 قرار بود آقای تاج و پازوکی برای مسابقات شهرستان ها آماده شوند که همان کار، با تنظیم مرحوم جواد معروفی با عنوان گل های صحرایی 62 با تکنوازی تار جلیل شهناز ضبط شد که غیر از ارکستر گل ها و رادیو اصفهان، با ارکستر آقای کسروی هم ضبط و از رادیو سراسری پخش شد.

9. آهنگ غروب کوهستان...؟
- خب، این همان آهنگ است که نامش عوض شد. خانم ها گوگوش، سیما بینا و الهه هم بعدها دوباره آن را بازخوانی کردند.
10. امّا اجرا در برنامه ی گل ها هم یک موفقیت برای شما به حساب می آید. درست است؟
- دقیقاً. آقای پیرنیا که کارهایم را شنیده بودند، من را به عنوان خواننده ی گل ها معرفی کردند که 11 اجرا هم داشتم.

11. بهترین کاری که خواندید؟
- به هر حال از همه رضایت دارم، اما خودم آهنگ سینه سوز آقای پازوکی را بهترین می دانم.

12. برویم سر یک مسأله ی خاص. خانم ها خوب تحریر نمی زنند. قبول دارید؟
- بله. خواننده های زن خوبی بودند که متأسفانه خیلی های شان در ادای تحریر مشکل داشتند. به نظر بنده، تمرین کم مهم ترین علّت بود. بعد از شناخته شدن، از سوی آدم های ثروتمند به مجامع خصوصی دعوت می شدند و پول خوبی هم گرفتند که همین امر نیز باعث شد تا از اصل کار باز بمانند. خانم حمیرا یی از معدود آوازخوانان زنی بود که خوب تحریر می زد.

13. تا کی در رادیو بودید؟
- راست اش بعد از چند سال، اوضاع بد شد و من از آن فضا خیلی خوشم نمی آمد. عدّه ای از هنرمندان آن را تحریم کردند که من هم به دلیل پشتوانه ی مذهبی خانواده ام، به صف آنها پیوستم.

14. هیچ شده است که با خود فکر کنید به دلیل ممنوعیت صدای خانم ها، عمرتان را بیهوده صرف هنر کرده اید؟
- من از این وضع راضی نبوده ام و نیستم، امّا به هر حال کار خودم را کرده ام. مشغول آموزش بوده ام، ضمن این که چند اجرا هم برای بانوان داشته ام.

15. و در پایان، هر آن چه را که فکر می کنید مانده است، بیان بفرمایید.
- واقعاً خوشحال می شوم وقتی می بینم جوانی مثل شما از شیراز به اصفهان، این مسیر طولانی را برای این گفتگو آمده است که مایه ی امیدواری و دلگرمی است. از ما و همه ی جوانانی که به ما قدیمی ها توجّه و لطف دارند، ممنونم. من از شور و اشتیاق آنها لذّت می برم.

*بخشی از شعر ترانه ی غروب کوهستان:

غم و غصه توی قلبم لونه کردهای خدا دلم پر درده، نمی‌سازه با مو دنیادیگه بر نمی‌گردم به آشیونهای خدا کسی نمی‌دونه غم و تنهایی دل را

با سپاس از سرکار خانم دایی جواد، برای ایشان آرزوی روزهای خوب و همراه با سعادت و سلامت آرزو می کنیم و همچنین با تشکر فراوان از سرکار خانم بهشید به مناسبت تلاش شان برای انجام این گفتگو.)

هیچ نظری موجود نیست: