۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه






در ميان بازيگران نام آشنای ارمنی سينمای ايران، ايرن يکی از نامدارترين و پس از آرمان پرکارترين بازيگر ارمنی سينمای پيش از انقلاب ايران بوده است. او پيش از انقلاب در فيلم های مطرحی چون خداحافظ رفيق ساخته امير نادری، بلوچ ساخته مسعودکيميايی، خروس ساخته شاپور قريب و برهنه تا ظهر با سرعت ساخته خسرو هريتاش بازی کرده و نقش آفرينی او در نقش مهدعليا مادر ناصرالدين شاه در سريال سلطان صاحبقران ساخته علی حاتمی به يادماندنی است. ايرن در ۱۳۰۶ در بابلسر متولد شده و تا حدود ديپلم درس خوانده است. او در دوران دبيرستان در نمايش های مدرسه بازی می کرده و از نوزده سالگی فعاليت هنری خود را شروع کرده است. کمتر کسی می داند که ايرن فعاليت هنری خود را از تئاتر آغاز کرده است. نخستين بار او در تئاتر فردوسی در نمايش کارمند شريف بازی کرد و بعد در ۱۳۲۹ به گروه نوشين در تئاتر سعدی پيوست.
آن روزها نوشين در زندان بوده و همسرش لرتا او را برای بازی در نقش خانم مارگريت ويندرمير نوشته اسکار وايلد نامزد می کند. لرتا، ايرن را به همراه خود به ملاقات نوشين می برد و پس از تاييد او، نقش را به ايرن می دهد. پس از 28 مرداد ۳۲ و پس از فرار نوشين به شوروی، گروه تئاتری او متفرق می شود و ايرن به گروه محمد علی جعفری در تئاتر فرهنگ می پيوندد و در کنار توران مهرزاد و شهلا رياحی در چند نمايش بازی می کند.
در سال ۳۷ همزمان از طرف جعفری و عطاالله زاهد به سينما دعوت می شود و با بازی در فيلم های مردی که رنج می برد ساخته جعفری و چشم به راه ساخته زاهد فعاليت سينمايی خود را آغاز می کند. در همان سال در فيلم قاصد بهشت ساخته ساموئل خاچيکيان ظاهر شد.
ايرن می گويد آن زمان سينماها در تسخير فيلم های ايتاليايی بود و مردم برای ديدن فيلم های سيلوانا منگانو و سوفيا لورن سر و دست می شکستند. با نمايش فيلم قاصد بهشت، برای مدتی فيلم های ايتاليايی از رونق افتاد. استقبال از فيلم به حدی بود که اکثر سينماها به اجبار دو نوبت بيشتر فيلم را نمايش می دادند.
او درباره نقش های سينمايی اش می گويد بازيم در نقش های مختلف متفاوت بود. هر نقشی برايم ويژگی خودش را داشت و سعی می کردم زن هايی را که نقش شان را بازی می کردم، درک کنم. سير در احوال اين زنها و مطالعه در باره آنها برايم خيلی جالب بود. به خصوص که هميشه می گفتم من به علاوه يک زن ديگر، يک تکامل است.
او همه کارهای سينمايی اش را خوب ارزيابی می کند و به راحتی حاضر نيست يکی از فيلم ها و نقش هايی را که ايفا کرده بر ديگری ترجيح بدهد يا بگويد کار کردن با کدام کارگردان برايش مهم بوده است. اما بالاخره از فيلم های بلوچ، برهنه تا ظهر با سرعت، محلل و خروس نام می برد و روی فيلم خروس از نظر نقش متفاوتی که داشته، تاکيد دارد.
او می گويد فيلم محلل ساخته نصرت کريمی پس از اکران سه روز توقيف شد و در زمان خودش فيلم پر سر و صدايی بود. از او سراغ هنرمندان ارمنی ديگر را می گيرم. می گويد در مراسم مذهبی که به مناسبت درگذشت ساموئل خاچيکيان برگزار شده بود، در کليسا ويکتوريا را ديده است و او را که معمولا نقش منفی زن را بازی می کرد، در هم شکسته توصيف می کند.
ايرن پس از انقلاب و در دورانی که هنوز تکليف سينمای ايران معلوم نبود در دو فيلم جايزه ساخته عليرضا داودنژاد و خط قرمز ساخته مسعود کيميايی بازی کرد که هر دو فيلم توقيف شد و هرگز نمايش داده نشد و نام او در ليست کسانی که اجازه کار ندارند، قرار گرفت.
او تعريف می کند سال ها به زندگی جمعی سينما عادت کرده بودم و زندگيم از طريق دستمزد فيلم هايی که بازی می کردم، می گذشت و چون همسر و فرزند نداشتم، سينما همه زندگيم بود و نياز داشتم چيزی را به جای سينما در زندگيم جايگزين کنم.
سال ۶۲ برای ديدار خواهرم به آلمان رفتم، در آنجا به خودم گفتم حالا که ديگر نمی توانم در سينما فعاليت کنم، بايد به فکر چاره باشم. به کمک دوستان در فرانکفورت در يک کلاس فشرده زبان و کلاس آموزش بهداشت و زيبايی پوست ثبت نام کردم و چهارده ماه دوره ديدم. دلم نمی خواست به يک کشور خارجی پناهنده شوم و از يک دولت خارجی کمک بگيرم.
به رغم اصرار خواهرم، ترجيح دادم به ايران برگردم و در کنار مردمی باشم که فيلم های مرا می ديدند. سال ۶۴ در بحبوبه بمباران های تهران، برگشتم و بلافاصله کارم را شروع کردم. او که دو جراحی سخت را در دوسال گذشته تحمل کرده، می گويد به گفته دکتر مجبور شدم کمتر کار کنم و بيشتر قناعت. بعد کف دست هايش را باز می کند و رو به من می گيرد و می گويد اين دو تا دست کوچک سال هاست که زندگی مرا اداره می کند. ايرن هنوز دلتنگ سينماست و از اظهار لطف مردمی که او را به جا می آورند و حالش را می پرسند، قدردانی می کند.

هیچ نظری موجود نیست: