۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه




محمد صالح علا و مريم حيدر زاده

محمد صالح علا

مصاحبه با محمد صالح علا همانقدر که جذاب است دلهره آور هم هست. او كارگردان تئاتر و تلويزيون و يك مجرى موفق در راديو است .ترانه سرای خوبی هم هست. ترانه هایش بر دل و جان آدمی می نشیند. راستی یادم رفت او بازیگر هم هست. خلاصه یک هنرمند تمام عیار است . از همه اینها که بگذریم دوست داشتنی ومهربان است و با ما با عبارت باباجان سخن می گوید.به دفتر مجله «نشانی» می رویم تا با او به گفتگو بنشینیم.دفتری در خیابان جلفاباساختمانی قدیمی .دکوراسیون دفتر مجله کاملا فرهنگی-هنری است و نورپردازی آنجا هم به این مسئله کمک بیشتری کرده است. به گرمی از ما استقبال می کند.
او پشت میزش نشسته و ما هم روی مبلی در مقابل او می نشینیم.کتابی راکه روی میزش بود می بندد. با این کارما متوجه می شویم که باید مصاحبه را آغاز کنیم.
«رکوردر» را روشن می کنیم و در مقابلش می گذاریم. با تعجب می پرسد:« این چیست؟» برایش توضیح می دهیم. با همان لحن مخصوص خودش می گوید:«اجازه هست بهش دست بزنم؟» باز هم سوال می پرسد:«...چند ساعت ضبط می کند؟» می گویم:« متغیر است ،بستگی به کیفیت دارد...» می خندد و می گوید:« پس بستگی دارد که با چه کسی می خواهید مصاحبه کنید!»
بیوگرافی
من محمدصالح علا هستم و55سال دارم.( درهمین زمان دختر جوانی که کمی آنطرف تر نشسته به اونگاهی می کند که باعث می شود محمد صالح علا پاسخش را اینگونه اصلاح کند: نه! 54 ساله هستم .خواهرزاده من بسیار دوست دارد که من 22 ساله باشم وبرای همین به من چشم غره می رود!) خانواده محترمی دارم و درپایین شهر تهران متولد شدم .همان جا هم مدرسه رفتم.
تحصیلات
از تحصیلاتش می گوید:«ازدانشکده هنرهای زیبا لیسانس بازیگری وکارگردانی گرفتم.بعدها درخارج ازکشوردررشته سینماتحصیل کردم .مدتی هم علوم سیاسی خواندم و همچنین دردانشکده علامه طباطبایی در رشته زبان و ادبیات فارسی مدرک کارشناسی ارشد گرفتم .»

شروع فعالیت
محمد صالح علا از20 سالگی کارگردانی را به طور رسمی در تلویزیون آغازمی کند. پیش از آن نیز درتئاترودرکارگاه نمایش که مرکزکارهای تجربی بود ، به عنوان کارگردان و سناریونویس فعالیت داشته است .در همین ارتباط می گوید:«کاری که من انجام می دادم خیلی به کار ابزورد نزدیک بود.فکر می کنم اولین تئاترخیابانی رابا عنوان باغ آرزوها درآب انبار سیروس من اجرا کردم .»
در سالهای پیش از انقلاب 10-15نمایش نامه نوشته وکارگردانی کرده که برخی از آنها مانند:اسکی روی آتش و زیرچادراکسیژن درجشنواره های بین المللی اجرا شد وآخرین کاری که درعرصه تئاتر در ایران انجام داده «خمیازه کفش هایم» بودکه درسال 55 اجراشد که تقریبا ایرانی ترین نمایش اوست که 5خانم ،مرحوم خانم پری صالحی و مرحوم دیهیم خانم مهری ودادیان ، شهره آغداشلو و خانم فروهر آن را اجرا می کردند. محمد صالح علا در تلویزیون هم سریال های طولانی ساخته است و اولین سریالی که در آن سمت تهیه کننده، نویسنده ،طراح و کارگردان را داشته سریال 120 قسمتی «لحظه» بود و بعد تله تئاتر کار کرده ودر آن زمان کار سینما رابه شکل آکادمیک انجام می داده است. او در خارج از کشور هم به فعالیت در حوزه تئاتر ادامه می دهد.
اولین تجربه بازیگری
سال های اول انقلاب مسعود کیمیایی به او پیشنهاد بازی در فیلم «تیغ و ابریشم» را می دهد. خودش می گوید:« از آن زمان تا سال 69 چند فیلم بازی کردم و بعد خسته شدم و الآن چند سال است که دیگر بازیگری را کنار گذاشتم و بیشتر در تلویزیون هستم و کارهای ترکیبی انجام می دهم.یعنی بیشتر عمرم در این سال ها به ساختن برنامه های تلویزیونی گذشته است.» وی دوست ندارم فیلم بازی کند و حضور کمرنگی در سینما دارد. اما به گفته خودش بازی در سینما هم حس مطبوعی به او می دهد.البته اگر نخواهیم آن را از منظر مسائل مقلق و حاق بررسی کنیم و تنها از نظر احساسی به آن نگاه کنیم.
بازی گری را دوست دارید ؟
من بازیگری را دوست دارم اما راستش در این سالها سناریویی که من عاشقش شوم نبوده ،امسال برای من چند سناریو آوردند نمی دانم چرا وقتی که بازی نمی کنی بیشتر به سراغت می آیند!البته من اصولا سریال بازی نمی کنم به جز همانی که چند سال پیش بازی کردم راستش خیلی می ترسم و نمی دانم چه می شود وکاربه چه شکلی ازآب درخواهد آمدهمیشه درابتدای کارکه متن را می خوانی به نظر می رسد که کارخوبی خواهد شد اما زمانی که کاراکران می شودسعی می کنی چشمت در چشم فامیل و آشنانیفتد. برای من پیش آمده که مهمان بوده ام و درهمان زمان تلویزیون هم فیلمی را ازمن پخش کرده و من سعی کردم که خودم را یک جوری از دید سایرین پنهان کنم!
معیار انتخاب نقش
محمد صالح علا هم برای بازی در یک فیلم معیارهایی دارد که اگر رعایت نشود نقش را قبول نمی کند. و این معیارها از این قرارند: نقش خوبی باشد،زیباباشد،سناریوخوب نوشته شده باشد،عواملی که کارراانجام می دهندکارشان رابلدباشندوخیلی چیزهای دیگر.
البته به گفته خودش در این سالها اتفاقا کارهای خوبی به او پیشنهادشده، اما شاید او در رودروایستی مانده چون چندسال است که بازی نکرده است .می گوید:«اتفاقا درهمین رابطه یکی از دوستان می گفت دریکی از این مجلات نوشته بودندکه صالح علا گفته است که دیگرفیلم بازی نمی کند!»
نشریه نشانی
بهمن ماه سال 84 زمزمه هایی مبنی بر انتشار نشریه ای با نام نشانی به سردبیری محمدصالح علا به گوش رسید.اما اولین شماره آن در اردیبهشت ماه سال جاری روی پیشخوان روزنامه فروشی ها دیده شد. البته شماهره سوم آن هم در راه است.
رادیو
صالح علا درگذشته نمایشنامه های رادیویی هم می نوشت که طرفداران زیادی هم داشت وبه قول خودش :« من همیشه یک زلفی با رادیو گره زده داشتم.» در سال های اخیر و از زمان افتتاح رادیو پیام همکاری مستمری هم با رادیو پیام دارد وشبهای جمعه برنامه ای در رادیوپیام دارد که هم در آن می نویسد و هم خودش آن را به عنوان مجری اجرا می کند.جمعه ها هم برنامه ای در رادیو تهران دارد، که برخلاف همیشه صبح ها پخش می شود. یکشنبه ها هم در رادیو صدای آشنا که برای فارسی زبانان خارج از کشوراست برنامه اجرا می کند.او در این سالها در دانشگاه آزاد وصداوسیما تدریس هم کرده است. صالح علا به عنوان کسی که در عرصه های مختلف از جمله سینما،تئاتر،رادیوو تلویزیون کارکرده به رادیو بیش از سایر رسانه ها علاقه دارد و معتقد است که رادیو رسانه شریفی است و به شخصی که کار رادیویی می کند احساس مطبوعی دست می دهد.او شخصاهرکاری که بخواهد در رادیوانجام می دهد و با مردم زلف گره می زند. صالح علا برای رادیوداستان می نویسد مثلا سال هاست که برای رادیو پیام داستانی از زبان شخصیتی به نام بی بی می نویسد که کاراکترمطبوعی است.او هرچه که دوست داشته باشد از زبان بی بی می نویسد. صالح علا شعرها و ترانه هایش را در برنامه های رادیویی که دارد می خواند. خلاصه که به نظر او :«رادیو رسانه محترمی است و به من خوش می گذرد.»
فعالیت هنری
فعالیت در عرصه های مختلف هنر ما را بر آن داشت تا از او بپرسیم که : چطور شدکه به هنرعلاقه پیداکردید؟ و این هنرمند توانا هم با ادبیاتی که فقط مخصوص خودش است پاسخ داد:«
نمی دانم به ناگهان فواره زد!از وقتی خودم را شناختم به همین کار مشغول بودم.»
نیما افشارنادری هم که به عنوان عکاس همراه ما آمده است در ادامه جواب صالح علا می پرسد:«جو دهه 40؟» و چنین پاسخ می شنود:«نه ! من هنوز در آن موقع سری در سرها درنیاورده بودم.ولی آن سالها سالهای پرکاری وشکوفایی بود.اما اگر منظورتان دهه 50-60 باشد،بله ما شب و روز کلفت هنر بودیم.»
(کوروش که از دوستان باران تنها پسر محمدصالح علا است ،در این هنگام وارد دفتر کار می شود او به دنبال باران آمده تا با هم فوتبال بازی کنند . محمدصالح علا از آنها می پرسد دروازه بان، مربی و داور نمی خواهند ؟ وبه کوروش می گوید : نمی شود من را هم یکبار با خود ببرید من در زندگی منتظر این هستم که تو یک گل به من بزنی ! )
و یک سوال تکراری
محمد صالح علا کسی است که از 20 سالگی در عرصه تئاتر فعالیت کرده است، از او درباره وضعیت تئاتر امروز می پرسیم که باز با رندی جواب می دهد:«خیلی ها این سوال را از من می پرسند و من از پاسخ به آن به دو دلیل طفره می روم که مهمترین آن این است که من سالهاست کار تئاتر نمی کنم و نان و ماست خودم را می خورم و البته به نظر من قابل قیاس هم نیستند چون یک هنر متریک نیست . اما خب در گذشته ظرفیت هایی داشت و مردم از آن استقبال می کردند و هنرمندان فرهیخته ای داشتیم مانند دوست از دست رفته من آقای عباس نعل بندیان اسمائیل خلج آقای مفید و...و از آن طرف آقای رشیدی نصیریان انتظامی و دیگران و در عرصه تئاتر دانشجویی آقای مهدی هاشمی داریوش فرهنگ و خانم پری صابری و... به همین لحاظ این دوران، دوران قابل بررسی است.من الان قضاوتی درباره تئاترامروز ندارم.»
باران وارد دفتر می شود و می پرسد: بابا با من کاری ندارید؟ وبا لحنی گرم وصمیمی جواب می شنود:نه ! قربونت برم، گل بزنی ها...

کناره گیری از تئاتر
محمد صالح علا که ازسال 55 ازتئاتر فاصله گرفته است،علت را چنین بیان می کند:«
در واقع انگیزه اصلی من برای زندگی تئاتراست چراکه من با تئاتر شروع کردم وبا تئاترمن خوشبخت و راضی بودم واین برای خودم هم سوال است که چرا کار تئاتر را رها کردم! باوجود اینکه بارها و بارها از من خواستند که در این عرصه فعالیت کنم، اما نمی دانم چرا این موقعیت در این سالها فراهم نشده است.شایدهم کارزیاد درتلویزیون، سینما ،رادیو و کارهای دیگری از جمله نوشتن این فرصت را ازمن گرفته است.ولی همیشه گفتم که دلم با تئاتر است وبعید نیست که کار تئاتر هم انجام دهم.»
ساعت 6:30 قرار است که مصاحبه ای با رادیو درباره ترانه داشته باشد. عذرخواهی می کند و برای دقایقی ما را ترک می کند. مصاحبه رادیویی طولانی تر از حد انتظار می شود.وقتی برمی گردد، بحث به ترانه کشیده می شود.او عقیده جالبی درباره ترانه دارد.

ترانه، رسانه است
به نظر صالح علا ترانه رسانه شگفت انگیزی است. چون نفوذی که ترانه دارد باعث می شود که به سرعت با شنونده ارتباط برقرار کند.چراکه یک شان فرهنگی و شخصیت موسیقایی و هنری دارد . به قول یک چینی آدم وقتی ترانه می گوید احساس شاهزادگی می کند.یک شاعر فرانسوی هم می گوید همیشه اولین بیت ترانه متعلق به خدایان است. او هنوز هم ترانه می گوید اما نه به اندازه قبل.
ترانه های بی نام
در دوره قبل از انقلاب صالح علا در فضایی که کار می کرد به خصوص تئاتر، یک فضای کاملا روشنفکری بود و برعکس این دوره ترانه سرایی کار خوبی محسوب نمی شد چون ترانه سرایی در حال حاضر یک تفاخر است.اما او دانشجو بود و به پولش احتیاج داشت .او ترانه می گفت اما با کمپانی به توافق رسیده بود که اسمی از وی چاپ نشود. خاطره جالبی از آن دوره تعریف می کند:« یادم هست که در استادیوم آزادی یکی از ترانه های من خوانده شد و ما در خانه دایی ام بودیم و همه از این ترانه تعریف می کردند و من نمی توانستم بگویم که من آن را سرودم .»
برنامه سازی در رادیو و تلویزیون
این برنامه ساز معتقد است برنامه سازی برای این دو رسانه از زمین تا آسمان متفاوت است.چون رادیو رسانه گفتاری است هر چند که او گاهی تجربه برقراری ارتباط بی واژه با مخاطب را هم داشته است.اما تلویزیون بساط دیگری دارد.چون تلویزیون به دلیل تصویری بودنش و به خدمت گرفتن گوش و چشم ، حتی از حیث ادبیات قابل قیاس با رادیو نیست. تلویزیون داستان پیچیده و جمال شناسانه ای دارد.ضمن اینکه به نظر او رادیو رسانه فرهنگی و محترمی است.ولی تلویزیون شان و منزلت رادیو را از این جهت ندارد که گاهی جایگاه کسانی است که کار خود را به خوبی بلد نیستند و نگاه جمال شناسانه ندارند. کارتلویزیونی را یک هنرمند باید انجام دهد، چون با تحصیلات آکادمیک و شناخت فنی و... نمی توان به برنامه سازی مطلوب رسید.او ابراز تاسف می کند از اینکه در حال حاضر برنامه هایی ساخته می شود که فقط وقت آدمی را پر می کند و تمام هوش و حواس آدمی به آن معطوف می شود و بعد هم درمی یابد که چیزی عایدش نشده و تازه احساس می کند که چیزی هم به جهان بدهکاراست و عمر خود را باخته ،آن هم باختنی عظیم .
زنگ به صدا در می آید. دو مهمان دیگر به جمع ما اضافه می شوند. چهره یکی از آنها برایم آشناست. «وحید لک» بارها و بارها او را در مرکز هنرهای نمایشی و حوزه هنری دیده ام. محمد صالح علا از آنها به گرمی استقبال می کند. آنها در طبقه بالا که خانه صالح علا است به انتظار می نشینند تا مصاحبه ما تمام شود و با هم به شیرخوارگاه بروند. صالح علا هم قول می دهد که تا 20 دقیقه دیگر به آنها بپیوندد.اما خواهرزاده اش که تا این زمان فقط شنونده بوده وارد بحث می شود و با اعتراض می گوید:« کجا می خواهید بروید؟! من برای برای دیدن شما به اینجا آمدم.» دائی مهربان هم برای اینکه دل خواهرزاده نشکند می گوید:« خب با هم می رویم! » و رو به ما می گوید:« این لوس منه ! » میهمانان به طبقه بالا می روند و مصاحبه هم با سرعت بیشتری ادامه می یابد.
تفاوت برنامه های صبح و شبانه در رادیو
به گفته صالح علا در دنیا دو دسته افراد وجود دارند :عده ای در روز بهتر کار می کنند و گروهی در شب فعال تر هستند و او در دسته دوم جای دارد.می گوید در نظم اجتماعی هم چنین حالتی وجود دارد یعنی افراد در روز اکثرا وقت ندارند و باید هرچه سریع تر خود را به محل کار خود برسانند. در نتیجه بیشتر به دنبال خبر هستند و حتی از نظر موسیقایی هم باید ریتم موسیقی تندتر باشد و پیام هایی مانند زندگی خوب و زیبا است و ...داشته باشد تا مردم به سمت کار وفعالیت مفید سوق داده شوند.اما شباهنگام موقع استراحت است در نتیجه خبرها کمتر است و مسائل آسمانی و عرفانی جایگاه ویژه ای پیدا می کند تا فرد از زندگی روزمره و دغدغه های آن فاصله بگیرد موسیقی در برنامه های شبانه ریتم آرامی دارد و وقت،وقت قصه گفتن و لالایی است.برنامه سازی در صبح وشب دو ماهیت کاملا متفاوت دارند. صالح علا که تجربه کار صبح هم دارد از آن موقع که سلام صبح به خیر ،کارو زندگی و این ها درست می شد برایمان می گوید:«با برادرخوبم آقای آتش افروزوآقای شهریاری و...کار می کردم ومطلب می نوشتم و سعی می کردم نقش یک آدم روز را که از خورشید انرژی می گیرد بازی کنم ومطالبی با ریتم تند و اطلاعات کوتاه که زود منتقل شود و البته با کمی دلبری را می نوشتم. که خب آن هم برنامه موفقی بود وخوب از آب درآمد.البته من صبح ها نمی توانم کار خلاقه بکنم،چون اصلا بیدار نیستم . حتی قرارهایی که می گذارم هم همه از بعداز ظهر است و صبح ها اگر مجبور باشم کار می کنم .اما یک اتفاق عجیب برایتان بگویم ،من برای اولین بار در زندگی برنامه ای برای ماه رمضان دو سال قبل به اسم « سمت خدا » می ساختم و مجبور شدم ترانه ای برای وقت اذان بگویم که چون وقت نداشتیم آن را ساعت 6 صبح گفتم .
عاشقان پنجره باز است اذان می گویند
قبله ام سمت نماز است اذان می گویند
عاشقان هرچه بخواهید بخواهید خجالت نکشید
یار ما بنده نواز است اذان می گویند
با اینکه بارها و بارها این ترانه را شنیده بودم ،اما آنقدر خوب خواند که گویی برای اولین بار بود که می شنیدمش. پر واضح بود که با واژه واژه آن زندگی کرده ، صفا و سادگی در ابیاتش موج می زد.
برنامه های ترکیبی ونقش مجری
محمد صالح علا را به جرات می توان یکی از بهترین مجریان، خاصه در حوزه تئاتر دانست. اگر شما هم یکی را شنونده های برنامه های رادیویی باشید ، مطمئنا اجراهای منحصربه فرد او در خاطر شما هم نقش بسته است.وی اکثرا خودش می نویسد وآن را اجرا می کند. درباره متن هایی که نوشته ولی سایرین آن را اجرا کردند می گوید:« من خوشبختانه با مجریان خوبی کار کردم و یا بعدا مجریان خوبی شدند البته گاهی هم در صداوسیما به مجریان درس می دادم. » او عقیده دارد ،مجری در کارهای ترکیبی اهمیت زیادی دارد . اما کارهای ترکیبی همانطور که از اسمش پیداست، یک کار مرکب است یعنی اگر مجری درجه یکی داشته باشیم ولی متن خوبی برای مجری ننویسیم مسلما خوب نمی شود و اگرمیزان سن، نور، دکور وحرکت دوربین خوب نباشد در کار تاثیر می گذارد.تلویزیون یک رسانه بسیار پیچیده است و تراکم و کثرت مشاغل مانند مونتاژ و...در آن وجود دارد و اگر یک کارگردان سیطره کامل به این مشاغل نداشته باشد نمی تواند کارگردان درجه یکی باشد.البته همانقدر که بازیگر در یک کار داستانی اهمیت دارد مجری هم در یک کار ترکیبی تاثیر به سزایی دارد. صالح علا در همین راستا می گوید:« البته من در کارهایم یک ذره استبداد پنهان دارم و جگر بازیگری را که یک «واو» از متن جابیندازد را در می آورم .این خودخواهی است اما باید عین متنی را که من نوشتم اجرا بکند. مجری ها دو دسته هستند گروهی بسیار خوب و دقیق مطالب را حفظ می کنند،مثلا من با آقای رضا صفدری که کار می کردم ایشان یک قدرت فوق العاده ای داشتند و با نگاه کردن به متن بلافاصله آن را از بر می شدند و جلوی دوربین آن را بی کم وکاست اجرا می کردند .اما گروه دیگری هم هستند که شما موضوع را به آنها می دهید و آنها با بیان خود و واژگانی که در مشت خود دارند و ابزار فرهنگی که در انبار ذهنشان دارند آن مطلب را بروز می دهند. اما کار من اصلا این جوری نیست . من می نشینم ومتن می نویسم و باید مجری همه آن را از حفظ کند چون متن من فقط موضوعش مهم نیست برای من ساختمان مکتوب خیلی مهم است. هرچند من مخالف سجع در متن هستم ،ولی در کار خودم یک سجع پنهان وجود دارد . واژگان من یک حیثیت موسیقایی دارند و هم به تنهایی و هم در ترکیب در یک جمله با هم سازگارند و اگر واژه ای از آن کم شود و واژه دیگری جایگزین آن شود آن متن دیگر مال من نیست. من وقتی جوان بودم متن های مقلق با واژه های بدیع می نوشتم واز اینکه متن های دانشمندی می نوشتم خیلی احساس خوشحالی می کردم ولی خوشبختانه هیچ ارتباطی با مردم برقرار نمی کرد(!)و به دیوار می خورد و در نهایت به سمت خودم بازمی گشت. روزگار به من آموخت که من باید با زبان خود مردم با آنها حرف بزنم.اما با مسئولیتی که به عنوان یک نویسنده نسبت به ادبیات و زبان ملی خودمان دارم . بنابراین سالهای سال است که من ساده می نویسم.ولی در همین سادگی قوانین ومقرراتی وجود دارد برای اینکه بتواند با مخاطبش زلف گره بزند.»
به سوالات با دقت گوش می دهد و به همه آنها با صبر و حوصله و بی کم و کسر پاسخ می دهد. اما دقیقه های پایانی مصاحبه است و هنوز انبوهی از سوالات باقی مانده .
این روزها چه می کنید؟
از حرف هایش پیداست که از کارهای تصویری فاصله گرفته است وتنها دلمشغولی او نوشتن است. در سالهای اخیر هم در ایران چندین نمایشنامه نوشته است که آخری اسم ندارد ولی ماقبل آن نمایشنامه «خفه شوعزیزم» است.
آخرین پرسش :
ساعت 7:30 است و او باید8 شیرخوارگاه آمنه باشد بنابراین آخرین سوال را از او می پرسیم:
هرشغلی یک زمانی برای بازنشسته شدن داردهنرمندان چه زمانی بازنشسته می شوند؟
به نظرمن یک هنرمند روزی بازنشسته می شود که از خواب بلند شود ودیگرصدای گنجشک ها را نشنود و وقتی درخت را می بیندبا تعجب و حیرت به آن نگاه نکند.ما کارمان این است که به جهان با حیرت نگاه کنیم و هرروزهردرختی را که می بینیم فکرکنیم که اولین درختی است که دیده ایم .هنگام خداحافظی دو شماره انتشار یافته از مجله نشانی را به یادگار برایمان می نویسد: سرخی من از تو.

هیچ نظری موجود نیست: